۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

بارون و تنبلی

مثل سگ و گربه داره بارون می باره. دیروز هم همینطور بود و تو همین بارون بردیا رو بردم هلت ویزیتور که وزنش کنند. وزنش خیلی خوب شده بود خدارو شکر یه نمودار پریده بود بالاتر!
10.80 بود دیروز که می شد تقریبا 11 ماه ویک هفته اش.
موقع برگشتن هم خیس آب شدم ودم خونه اتوبوس هم با من رسید یعنی یک زحمت احمقانه بی خودی به خودم دادم. به هرحال ...
امروز هم بردیا رو نبردم مرکز کودکان چون همش نیم ساعت برنامه داشتن بارون هم می اومد و من هم تنبل بودم!
موقع هایی که بارون اینجوری میاد یاد جیمی می افتم که رفت و بعد خیس برگشت شرکت که صبر کنه تا بارون بند بیاد....

رژیم :
هیچ کار خاصی نکردم. همچنان شبا دارم سریال می خورم.
ورزش :
نکردم
اجتماعی:
فقط مریم و شهرزاد رو تو فیس بوک اضافه کردم.عکس های مریم خیلی عالی بودند.فکر کنم عکس های سعید بود البته.
کار:
هیچی
هنر:
یه کم منوال دوربین رو نگاه کردم و کریتیو مودشو یاد گرفتم همون چیزی بود که لازم داشتم. یه کم عکاسی هم کردم البته خیلی خوب در نیومده.
دیشب انگار خواب ساختمون قدیمی اداره رو می دیدم، یاد زمانی که رفتم سرکار افتاده بودم، چقدر اداره کوچیک بود و چقدر خودم کوچیک و خام بودم، یاد دکتر حجت می افتم که با من مصاحبه کرد و من هم یک جو.اب نیمه تندی که یادم نیست چی بود بهش داده بودم و افتخار هم می کردم. بعد جواهریان گفت که گفته بوده نمی دونم با استعداده ( یا یه چیری تو این مایه ها) ولی جوون ؟ و خامه یا همون خامه ی خالی! اونموقع بهم برخورد ولی خب خیلی درست گفته بود.
الان هم که خیلی در حال پخته شدن نیستم فقط  باد کله ام یه کم خالی شده و بهتر میبینم.
راستی لپ تاپم رسما مرخص شده، شاید از فنش باشه چو.ن اصلا کار نمی کنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر