۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

مطمئن

بدی دیر نوشتن اینه که آدم تاریخ دقیق وقایع رو یادش میره. یک شنبه هفته پیش  برای چندتا کار اقدام کردم که یکیش با جنریک بود. فرداش هم جان زنگ زد که یک کاری سی آر داره که احتمالا می تونی بگیریش و این حرفا، همون پول قبل رو هم می دادند.
خلاصه دوباره کلی تو هول و ولا افتادم و دلم به شور افتاد ولی اون روز ازش خبری نشد تا اینکه فرداش دیدم که اون پست رو رو اینترنت فرستاده فکر کردم که احتمالا نخواسته اند که اینجوری شده ولی باز خودمو دلداری دادم تا اینکه پنجشنبه برای یک کار دیگه بهش زنگ ردم و ازش پرسیدم که گفت آره اون کاره رفته چون سطحش بالاتر از اون کاری بوده که قبلا می کردی ( یا برعکس) درست نفهمیدم ولی حتما درستش همینه که گفتم.
به هرحال حالا دیگه خرفهم شده ام که آقا بابا اینا نمی خوان دیگه بری اونجا! بابا ول کن دیگه.
اینا...
شنبه تولد سرمه فنقل بود که باز بد تر از همیشه خسته و 2 ساعت و نیم دیر رسیدیم. خیلی بد شد. به خودم قول دادم که دیگه همه کارم رو زود بکنم. من قبلا هم دیر بودم ولی با بردیا همه چی دیرتر میشه. تازه الان مامان هم هست!
حسابش رو بکنی از وقتی با این بچه ها آشنا شدم همیشه همیشه خیلی دیر رسیدم!
خدایا از کار خیلی نا امید شده ام. چون سی آر اینطوری شده دیگه فکر می کنم جای دیگه هم نمی خوانم!
خداجون آخه یه کاری بکن.
بردیا خان امروز سر صبجونه فرمودند به به!
الاهی.
شنبه هم حسابی اونجا جولان میداد چون رایان یه کم حال نداشت و رییس نبود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر