۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

بعد از یک هفته

الان بیشتر از یک هفته است که نتنونستم بیام و بنویسم. یه کمش به خاطر اینکه شاهرخ شب ها می شینه پای کامپیوتر و نمیشه بلندش کرد یه کمش هم به خاطر اینکه سرم دردنیای واقعی گرم بوده.
هفته پیش بود که با شهرزاد بچه ها رو برداشتیم و رفتیم استخر که خیلی خوب بود. بردیا هم اولش نا آشنا بود براش ولی کم کم خوشش اومد و ولش می کردی بازم می موند تو آب.
قبلش هم رفتیم خونه شهرزاد یه آخر هفته به صرف کباااب و خیلی باز خوش گذشت.
دیروز هم شهرزاد و مریم رو تو مرکز خرید دیدیم و نهار با هم خوردیم. چقدر این رایان خوشمزه است.
از دیشب مثل سگ و گربه داره بارون میاد و یک جورایی هوا طوفانیه.
دیشب خیلی خوابهای دلخراش می دیدم که ایشالله چپه.
راستی دیروز برای 3 تا کار اقدام کردم که یکیش برای تازه فارغ التحصیل ها بود، یکیش توی فارنبارو همپشایره، و یکیش هم جنوب شرق لندنه، که فعلا از هیچکدوم خبری نیست! ( چه هولم من!)
شنبه تولد سرمه خانومه و یکشنبه بعد می خوام تولد بردیا رو بگیرم.
فردا هم بچه ها رو دعوت کردم خونمون، ایوتا هم میاد امیدوارم هوا هم خوب باشه .
خوشحالم که هی باید خرید کنیم ! ولی خوب البته از نظر مالی که اصلا خوب نیست.
فعلا برم اتوماسیون رو چک کنم که خیلی وقته ازش خبر ندارم . اوخ اوخ خانووم !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر