بازم احساس نا امیدی دارم، ناله دارم و اینا. البته که بطور آماری! هروقت اینطوریم میام اینجا می نویسم. ولی نه مواقعی هم بوده که کلا فیوز پرونده بودم و اینجا هم نیومدم بنابراین ثبت احوالات و اوضاع زمانه در این مکان یحتمل منحصر به روزهای غمگین با کورسویی امید ویا فشردگی احساسات انباشته شده می باشد.
بیکاری اذیتم می کنه و غمگین میشم. حسودی هم میکنم به خصوص اگه طرف سرکار هم باشه!
از موارد نیک زندگی که کم نیست که خدارو همینجا بابتش شکر میکنم نمی تونم جهت خوشحالی استفاده کنم !
احساس انگل بودن و آویزون بودن به ش می کنم در عین حالی که احساس حماقت و سواری دادن داوطلبانه هم دارم. و احساس حیوونی بودن!
اگه گواهینامه ام رو بگیرم و بتونم تا جیم خودم برم این احساس بدم از بین میره.
از این کاره هم خبری نیست ولی انگار که یک سری تکنیسین می خوان بگیرن و یک کواوردینیتور. شاید فردا به چ گ زنگ بزنم ببینم برای تکنیسین هم می خواد اقدام کنم؟ خیلی ضایع است ولی.
در زندگی همیشه احساس قربانی بودن داشته ام و همش دنبال مقصر و کسی که داره بهم ظلم می کنه گشته ام. خوب تمام این مدت هم شاید خودم داشتم التماس می کردم یکی بیاد به من ظلم کنه که من حیوونی بشم ! اه از این جمله که نوشتم و خودم که گفتمش متنفرم.
خوبه که بدونم ولی از طرفی هم راهی برای حلش ندارم راه آسون البته.
تو این مدت ش پاشو عمل کرد، با ش اول حرف زدم و قرار شد مسائلمونو حل کنیم ، چند روز بعدش سرم داد زد و یکی دو هفته قهر بودیم و گندش جلوی ش و ن هم دراومد چیزی که همیشه ازش فرار می کردم.
بطور کلی ولی می بینم که رفتار ش عوض شده، عکس العمل هاش مثل گذشته ها نیست، طلبکارتره و کمتر کوتاه میاد.
شاید من هم تلخ ترشده ام، بعلاوه اینکه هیچ کدوم چیز خوبی یاد نگرفتیم و نمی کنیم.
به هرحال
پوند به 2300 رسیده از بس دست دست کردم و حالا حتی نمی دونم که بدتر میشه یا نه؟ شاید با همین وضعیت پولم و تبدیل کنم که به معنی کلی ضرره.
دیگه
یعنی خداییش یه چیز خوب این روزها پیش نیومده؟
خب مهمونی ایرانیا بود و ستار هم بود و به بردیا خوش گذشت از بس همه جا دوید و من همش دنبالش دویدم.
خدایا یه خبر خوب فردا به من برسون التماست می کنم .
بیکاری اذیتم می کنه و غمگین میشم. حسودی هم میکنم به خصوص اگه طرف سرکار هم باشه!
از موارد نیک زندگی که کم نیست که خدارو همینجا بابتش شکر میکنم نمی تونم جهت خوشحالی استفاده کنم !
احساس انگل بودن و آویزون بودن به ش می کنم در عین حالی که احساس حماقت و سواری دادن داوطلبانه هم دارم. و احساس حیوونی بودن!
اگه گواهینامه ام رو بگیرم و بتونم تا جیم خودم برم این احساس بدم از بین میره.
از این کاره هم خبری نیست ولی انگار که یک سری تکنیسین می خوان بگیرن و یک کواوردینیتور. شاید فردا به چ گ زنگ بزنم ببینم برای تکنیسین هم می خواد اقدام کنم؟ خیلی ضایع است ولی.
در زندگی همیشه احساس قربانی بودن داشته ام و همش دنبال مقصر و کسی که داره بهم ظلم می کنه گشته ام. خوب تمام این مدت هم شاید خودم داشتم التماس می کردم یکی بیاد به من ظلم کنه که من حیوونی بشم ! اه از این جمله که نوشتم و خودم که گفتمش متنفرم.
خوبه که بدونم ولی از طرفی هم راهی برای حلش ندارم راه آسون البته.
تو این مدت ش پاشو عمل کرد، با ش اول حرف زدم و قرار شد مسائلمونو حل کنیم ، چند روز بعدش سرم داد زد و یکی دو هفته قهر بودیم و گندش جلوی ش و ن هم دراومد چیزی که همیشه ازش فرار می کردم.
بطور کلی ولی می بینم که رفتار ش عوض شده، عکس العمل هاش مثل گذشته ها نیست، طلبکارتره و کمتر کوتاه میاد.
شاید من هم تلخ ترشده ام، بعلاوه اینکه هیچ کدوم چیز خوبی یاد نگرفتیم و نمی کنیم.
به هرحال
پوند به 2300 رسیده از بس دست دست کردم و حالا حتی نمی دونم که بدتر میشه یا نه؟ شاید با همین وضعیت پولم و تبدیل کنم که به معنی کلی ضرره.
دیگه
یعنی خداییش یه چیز خوب این روزها پیش نیومده؟
خب مهمونی ایرانیا بود و ستار هم بود و به بردیا خوش گذشت از بس همه جا دوید و من همش دنبالش دویدم.
خدایا یه خبر خوب فردا به من برسون التماست می کنم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر